امروز یاد خاطرات مدرسم افتادم روزای خوب و پر از خنده ای ک با بچه ها داشتیم حرص دادن دبیر فیزیک ، مسخره کردن و سوتی گرفتن از دبیرا و. توی مدرسه وقتی نگاه ب بچه ها میکنی تجربیا همش در حال درس خوندنن و انسانیا در حال شلوغ کاری و همش دفترن و ریاضیا هم همیشه خسته پارسال مدرسه موکت بود از در ورودی ک میرفتیم کفشارو میذاشتیم تو کمد و میرفتیم سر کلاس ساعت اول ک خیلی خوابمون میومد بعضی دبیرا بهمون اجازه میدادن ک ته کلاس دراز بکشیم کلاس ماهم که برای 8 نفر خیلی بزرگ
وقتی امروز قدم میزدم حس خیلی بدی وجودمو گرفت دیگه خیابونا شلوغی قبلن رو نداشت صدای همهمه ای شنیده نمیشد و دیگه هیچکس و هیچ چیز شورو انگیزه گذشته رو نداشت و همه چهره ی غمگین خودشونو پشت نقابی از خنده ای تلخ پنهان کرده بودن وهزاران ادمی که امروز قدم میزنن و فردا نیستن زندگی انقدر هاهم که فکر میکردیم ارزش نداشت:) کاش سریعتر این ویروس لعنتی تموم شه
بعد مدت طولانی برگشتم وب هیچ جا مث اینجا نمیشه یه حس قشنگ داره و کامنتای قشنگی که واقعا خوشحالم کرد واقعا فکرشو نمیکردم یه سری دوستام هنوز منو یادشون باشه خیلی گلین #بازگشت ب وب +بخش مدیریت اینجاهم ک یه سری تغییرات کوچیک داشته +مام ک درگیر امتحانات مجازی

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دکتر مهران ایزدفر چطور منزل شیکی داشته باشیم نوجوان دانلود|دانلود رایگان نرم افزار,بازی,کارتون میرممد شبکه ایرانیان املاک مال